نویسنده: علی‌اکبر احمدی




 

از نظر مطهری «فلسفه نقّادی» کانت و بحث از «امکان» مابعدالطبیعه و بررسی توان عقل در حل و هضم مسائل مربوط به الهیات، بحثی تازه و ابتکاری برای مسلمان‌ها نیست. او بر آن است که در تاریخ مسلمین از صدر اسلام تاکنون این بحث محور منازعه‌ای جدّی و اساسی بوده است و صف‌بندی مهمی را شکل داده است: صف بندی‌ای که در یک سوی آن اهل حدیث حنابله و اشاعره) و عرفا قرار داشتند و در سوی دیگر آن معتزله و فلاسفه‌ی مسلمان. (1) مطهری با نظر به این منازعه‌ی طولانی و این سابقه سرنوشت‌ساز بود که می‌گفت: «در فلسفه و حکمت اسلامی بیش از هر کار دیگر، کار نقّادی صورت گرفته است ولی نه به اسم نقّادی، به اسم‌های دیگر. و آن نقّادی‌ها ارزش و عمق زیادتری از نقّادی‌های اروپایی دارد». 341/3)
اما تأکید مطهری بر سابقه داشتن «نقد عقل» در سنت فکری مسلمین، از اهمیت و ارزش آن نزد او نمی‌کاهد. مطهری در آثار خود بارها تکرار کرده است که «تا ذهن را نشناسیم نمی‌توانیم فلسفه داشته باشیم». (2) علاوه بر آن مطهری در مواردی صراحتاً بر ناتوانی عقل در حل معضلاتی تأکید کرده است. به عنوان نمونه او معتقد است که عقل آدمی نمی‌تواند درباره‌ی کنه صفات خداوند، عوالم متوسط میان عالَم الوهیت و عالَم طبیعت، تجدید حیات کلی جهان پس از یک دوره‌ی خاموشی، ماهیت مرگ که نیستی است یا انتقال) اظهارنظر کند احمدی، 1389، صص 176-169) و توان ورود در آن قلمرو‌ها را ندارد.
به عبارت دیگر اختلاف مطهری با کانت نه در اهمیت قائل شدن برای فلسفه نقّادی است و نه در ناتوان قلمداد کردن عقل در قلمروهایی بلکه همه‌ی اختلاف نظر آن دو به توانایی عقل در حل مسائل مابعدالطبیعی است. مطهری تأکید دارد که آدمی می‌تواند در عرصه مابعدالطبیعه با تکیه بر عقل خویش گام بردارد و به پیش رود:
از نظر ما علم «وجودشناسی» یا «فلسفه اولی»، علمی صددرصد صحیح و در دسترس عقل است. عقل معانی عامه را به خوبی می‌شناسد و به خوبی می‌تواند درباره‌ی آنها قضاوت کند. تفکر در همین معانی کافی است برای اینکه زمینه‌ی یک علم برهانی قطعی فراهم شود. 1035/6).
همین جا بیفزایم که از نظر مطهری «عقل» به عنوان نیرویی حیرت انگیز که خدای آسمان در سرشت موجودی زمینی به نام «انسان» نهاده است یعنی به عنوان عنصری آسمانی در موجودی زمینی) 880/6) و به عنوان پیامبری باطنی 244/2) حداقل می‌تواند در «برخی» مسائل آسمانی از قبیل اصول مسائل مبدأ و معاد تحقیق کند و اصول دین را از راه تحقیق و استدلال به دست آورد. 880/6) و دین هم با طرح درس‌هایی بی نظیر درباره‌ی خداوند آدمی را «تحریک و وادار به شناوری در دریای بیکران معارف الهی» نموده است 880/6 و 1040/6) و البته مطهری فوراً اضافه می‌کند که: عقل قرار نیست و نمی‌تواند و «آن قدرت را ندارد که تمام خبرهای آسمانی را کشف کند و به همین دلیل بشر در زندگی خود نیازمند وحی است». 880/6)
به دیگر سخن مطهری از یک سو بر «استقلال قوه فکر و اندیشه‌ی بشر در مسائل الهی» تأکید دارد (3) و بر آن است که «بشر حق دارد روی اصول و موازین علمی و عقلی در این مسائل بیندیشد و اجتهاد و استنباط نماید و از قرآن و حدیث الهام بگیرد». یعنی لازم نیست و نباید) که در این زمینه‌ها مقلد و متعبد باشد. آدمی باید در مسائل الهی معرفت کسب کند و مقلد و متعبد بودن» با «معرفت کسب کردن» متضاد است 1037/6)
اما از سوی دیگر بلادرنگ یادآور می‌شود که: این «معرفتِ ممکن» و «مجاز» حد معینی دارد و جولان عقل و ذهن آدمی در عرصه مابعدالطبیعه، جولان مطلق و نامحدودی نیست.
پس موضع مطهری در باب مسائل الهیاتی و مابعدالطبیعی موضعی معتدل و غیرافراطی است: او نه منکر توانایی عقل در این زمینه است و نه توانایی آن را مطلق و نامحدود می‌شمارد. اما در اینکه عقل قدرتی محدود و معیّن در «الهیات بِالمعنی الاَخَص» دارد، مصرّ است و بر آن پای می‌فشارد.
او در این باره سخن خود را به تعلیم علی علیه السلام) مستند و متکی می‌سازد و می‌نویسد:
در کلمات ائمه اطهار و مخصوصاً امام الموحدین و ملهم العارفین امیرالمومنین علیه السلام) نیز جمله‌هایی دیده می‌شود که در ابتدا به نظر می‌رسد طرفدار تعطیل و تعبد در معارف الهی می‌باشد و هر گونه مداخله‌ی عقل را در ساحت معارف الهی ناروا می‌شمارند و شاهباز عقول را از رسیدن به قلّه‌ی شناخت ذات حق ناتوان می‌شمارند. 1006/6)
مطهری در ادامه از خطبه‌ی اول نهج البلاغه شاهد می‌آورد که علی علیه السلام) می‌فرماید: «همت‌ها هر اندازه دور پروازی کنند، او را نمی‌یابند و زیرکی‌ها هر اندازه در ژرفای دریای اندیشه فروروند به او نائل نمی‌گردند» 1006/6). و نیز از خطبه‌ی 87 نهج البلاغه نقل می‌کند که امیرالمومنین فرمود: «همانا تو آن خدایی هستی که در عقل‌ها نمی‌گنجی تا در معرض وزش اندیشه‌ها نقش‌پذیر کیفیات بشوی و نه تحت کنترل فکر درمی‌آیی تا محدود و قابل تغییر باشی». 1006/6). ولی به نظر مطهری این مطالب را نباید مانند «معطله» تفسیر کرد و بر آن شد که عقل را در عرصه الهیات باید به تعطیلی کشاند:
...[بلکه] آنچه صحیح است و با مفاد جمله‌های بالا نیز منطبق است این است که امکانات عقلی بشر برای معرفت ذات باری، حدود معینی دارد که از آن حدود نمی‌تواند تجاوز کند. حتی کامل ترین افراد بشر حق دارد بگوید لا اُحصی ثَناءً عَلیکَ اَنتَ کَما اَثنَیتَ عَلَی نَفسِکَ. [یعنی] «من نتوانم تو را آنچنان که بایست توصیف کنم، تو آنچنانی که خود توصیف کرده‌ای»... آنچه از راهنمایی‌های پیشوایان دین استفاده می‌شود، محدودیت قدرت سیر عقلانی بشر است نه ناتوانی و ممنوعیت کامل عقل بشر آنچنان که «معطله» ادعا می‌کنند در خطبه‌ی 48 نهج البلاغه می‌فرماید: لَم یُطلِعِ العُقُولَ عَلَی تَحدیدِ صِفَتهِ وَ لَم یَحجُبُها عَن واجبِ مَعرِفَتهِ یعنی) «عقل‌ها را اجازت نداده که حدود صفات او را مشخص کنند اما در عین حال آنها را از مقدار لازم معرفت ممنوع نساخته است و پرده‌ای میان عقول و آن مقدار واجب قرار نداده است». پس معلوم می‌شود در عین ناتوانی عقول از وصول به کنه معرفت باری تعالی، یک «مقدار واجب» در کار است که در آن مقدار نه تنها ممنوعیت نیست بلکه وجوب و لزوم تحقیق در کار است. خود علی علیه السلام) مباحث بسیار عمیقی با روش استدلالی و عقلی و فلسفی در الهیات طرح کرده که هرگز در جهان سابقه نداشته است. تعلیمات او خود عامل بسیار مهمی برای توجه به الهیات عقلی و پیشرفت الهیات عقلی در جهان اسلام و بالاخص در جهان شیعه به شمار می‌رود. 1008/6)

پی‌نوشت‌ها:

1- چنان که آوردم از نظر مطهری عقل شیعی از ابتدا به واسطه تعلیم پیشوایان تشیع و در رأس آنها علی علیه السلام)، «به صورت عقل فلسفی و استدلالی» درآمده و نفوذ و طرز تفکر اهل حدیث در آن از عمومیت و شدّتی که در میان دیگران داشت برخوردار نبود. مطهری می‌نویسد: «در میان اهل تسنن گروه معزتله به شیعه نزدیکتر بودند و کم وبیش از عقل فلسفی و استدلالی بهره مند بودند». 884/6)
2- به عنوان نمونه ر.ک. به 670/6 و 584 و 521 و 489). به علاوه مطهری بارها قبل از طرح راه‌حل خود در مسائل الهیاتی نوشته است: «قبل از ورود در بحث لازم است قوه‌ی عقل و اندیشه را نقّادی و بررسی نماییم و حدود توانایی آن را بسنجیم. به عنوان نمونه ر.ک به 1030/6)
3- البته مطهری تذکر می‌دهد که:
معنی استقلالِ عقل و اندیشه این نیست که هر فردی بدون آنکه موازین صحیح و حساب شده و متکی به بدیهیات اولیه را در دست داشته باشد و بدون آنکه قدرت استفاده و استنباط از آنها را داشته باشد، و بدون آنکه مقدمات لازم را طی کرده باشد، حق دارد در این مسائل غور و تعمق کند. 1037/6)
به علاوه از نظر او حتی اگر همه افراد بخواهند «موازی علمی را تحصیل کنند و بر طبق اصول صحیح این مطالب را بیاموزند، آن قریحه و استعداد لازم را ندارند». 1037/6) بنابراین همواره
تنها افراد بسیار معدودی هستند که قریحه و استعداد مناسبی برای مسائل حکمت متعالیه دارد و خداوند متعال ذوق و استعداد درک مفاهیی بسیار عالی و لطیف این مسائل را به آنها داده است. همچنان که در سایر رشته‌ها نیز افراد مستعد درک دقیق‌تری مسایل آنها زیاد نیستند. 1037/6)
با این‌همه از نظر مطهری از این نکات نمی‌توان نتیجه گرفت که عقل و اندیشه‌ی آدمی و البته «عقلِ تمرین یافته‌ی فلسفی» 1035/6) نمی‌تواند و ممکن نیست که مستقل از دین درباره‌ی خداوند بیندیشد و به حدودی از معرفت در این باره نائل آید.

منبع مقاله :
احمدی، علی‌اکبر؛ 1392)، دوران نقادی (تحلیل کانت از مدرنیته و نقد آن از دیدگاه مرتضی مطهری)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول